معنی دیگ بزرگ مسی
حل جدول
پاتیل
دیگ بزرگ مسی
پاتیل
نوعی دیگ مسی بزرگ
کماجدان
نوعی دیگ مسی
کماجدان
پاتیل مسی
دیگ بزرگ مسی
دیگ بزرگ
تیان
ظرف بزرگ مسی
دوستکامی
ظرف مسی بزرگ
دوستکامی
لغت نامه دهخدا
مسی. [](اِ) به هندی کاکنج است و در بعضی بلاد اطریلال را به این اسم خوانند.(تحفه ٔ حکیم مؤمن).
مسی. [م ِس ْی ْ / م ُ](ع اِ) شبانگاه.(منتهی الارب)(ناظم الاطباء)(دهار)(مهذب الاسماء).
مسی. [م ِ](ص نسبی) منسوب به مس. از جنس مس. ساخته شده از مس. || گونه ای رنگ سرخ مانند رنگ مس. به رنگ مس. مسی رنگ. || مس فروش. مسگر. || یک قسم سَنونی معمول هندوستان که رنگ میکند دندانها را.(ناظم الاطباء).
مسی ٔ. [م ُ](ع ص) ج، مسیئون. بدکردار و گناهکار و محروم.(ناظم الاطباء).بدی کننده و گناهکار.(فرهنگ نظام). بدکردار.(دهار)(مهذب الاسماء). بدکردار. بدافعال.(از غیاث). بدکار. تباهکار. تبهکار. بدکاره. بزه کار. بزه مند. عاصی. مذنب. مجرم. آثم. اثیم. بدکنش. بدکننده، مقابل محسن.(یادداشت مرحوم دهخدا).
فرهنگ فارسی هوشیار
(صفت) منسوب به مس ساخته از مس: ظروف مسی. مسیحادم. آنکه دمش همچون عیسی مسیح باشد درزنده کردن مردگان و علاج بیماران.
واژه پیشنهادی
مجمعه
فارسی به عربی
صهریج
معادل ابجد
373